تو نیستی و دل من همیشه دلتنگ است *


تو نیستی و دل من همیشه دلتنگ است

چرا که ثانیه هامان هزار فرسنگ است

 

دوباره آمده ام تا غزل بنوشانیم

که بی تو نبض دلم باز نا هماهنگ است

 

دوباره آمده ام تا بگویمت ای سرو

بدون بارش سبزت زمین چه بد رنگ است

 

تو فصل هشتم عشقی دلیل سبز بهار

نباشی دفتر من بی تو سرد و بی رنگ است

 

همیشه صبحُ همیشه غزل ُهمیشه شراب

نگاه توست که با قلب من هماهنگ است

 

تو را به عشق قسم می دهم بمان با من

که در هوای تو حتی سیاه خوشرنگ است

 

غزال ناز غزلهای من! بمان و بگیر

دوباره دست دلم را عجیب دلتنگ است


بمان که سیب غزل با تو چیدنی شده است *


بمان که سیب غزل با تو چیدنی شده است

تمام دفتر من با تو دیدنی شده است

 

همیشه حادثه ی چشمهای تو آبی است

که ارتفاع نگاهت پریدنی شده است

 

بخوان به نام گل سرخ، خوب من! این بار

دلم برای صدایت طپیدنی شده است

 

فقط اشاره کنی با تو سبز خواهم شد

که این درخت سترون رسیدنی شده است

 

تو عاشقا نه ترین بیت این غزل هستی

به این دلیل دل من شنیدنی شده است

 

شروع شعر منی، صادقا نه و زیبا

بمان که سیب غزل با تو چیدنی شده است


لاله دیدم روی زیبای توام آمد به یاد *


لاله دیدم روی زیبای توام آمد به یاد

شعله دیدم سرکشی های توام آمد به یاد


سوسن و گل
، آسمانی مجلسی آراستند
روی و موی مجلس آرای توام آمد به یاد


بود لرزان شعله ي شمعی در آغوش نسیم
لرزش زلف سمن سای توام آمد به یاد


در چمن پروانه ای آمد، ولی ننشسته رفت
با حریفان مهر بیجای توام آمد به یاد


پای سروی، جویباری زاری از حد برده بود
های های گریه در پای توام آمد به یاد


شهر پرهنگامه از دیوانه ای دیدم رهی
از تو و دیوانگی های توام آمد به یاد

*****

«رهی معیری»